عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 30 اسفند 1391
بازدید : 2321
نویسنده : فریدون عباسی

 

 
داستان های شیرین آمهراب اسدی بهداروند
شبیه اسد خان شیرکش و از نواده گان اسد خان
 
هنگامیکه خانه ما در شوشتر بود، از اقوام جلکان دو نفر بیشتر صله رحم را به جا می آوردند، و به ما سر میزدند، یکی مرحوم آعلیمراد اسدی برادر بزرگ خان گپ بود، و دیگری مرحوم آمهراب اسدی عموی خان گپ بود. جذابیت و مهربانی و محبت آمهراب بیش از انداره بود، و ما را که در سن کودکی بودیم بسیار به خود علاقمند کرده بود، او با وجود سن پیری هیبتی رستم گونه و صولتی شیر افکن داشت ، پدر میگفت این عمو زاده ما در جوانی بدلیل قدرت و زور بازوی بسیار با چنگ زدن در گل قالی آن گل را از قالی میکند و قالی را پاره میکرد. سینی مسین را مانند ورق کاغذ با دست پاره میکرد و بسیاری کارهای پهلوانی و محیرالعقول دیگر انجام میداد، آمهراب بدلیل قد رشید و هیکل ستبر خود پای بزرگی هم داشت ، که این یکی از مشخصه های اولاد اسد خان شیر کش هم بود. بخاطر پاهای بزرگ خود آمهراب بسختی می توانست کفش مناسب خود را پیدا کند و حتی گیوه ملکی نیز به اندازه پای او بسختی پیدا می شد، ما بچه ها هم که به داستانهای او علاقمند بودیم پس از آمدن او به مهمانی نزد ما پا افزار او را پنهان میکردیم و تا چند قصه برای ما تعریف نمی کرد ، پا افزار او پیدا نمی شد، و نمی گذاشتیم از نزد ما برود.
پدر میگفت :" من، چراغلیخان یاوری (رئیس اداره کشاورزی بعدی شوشتر) وآمهراب و چند تن دیگر از اقوام در ابتدا بعنوان قزاق در قلعه سلاسل شوشتر خدمت میکردیم . " این داستان چنین آغاز شد.
 
داستان" در شهر هیچکس از ما پاپهن تر نبود"
روزی که کشیک گشت بازار قیصریه نوبت آمهراب بود ، و آمهراب در بازار در حال گشت زنی بود، این اتفاق روی میدهد.
بازار سرپوشیده شوشتر 60- 70 سال پیش عمدتاً محل فروش انواع کالا از جمله پارچه ومنسوجات بود بیشتر پارچه فروشان بازار قیصریه از یک خانواده بزرگ بنام پاپن ( پاپهن) بودند، و بسیار متحد بودند، و در موارد لزوم دستجمعی به کمک هم میآمدند. آمهراب در حال گشت زنی در بازار بود، که یکی از کسبه به زبان شوشتری به او آهانتی کرد، و تصورمیکرد آمهراب شوشتری نمی داند، این اتفاق موجب مشاجره لفظی طرفین شد و کاربه زد وخوردکشید ، آمهراب میگفت قریب بیست نفر از بزازان قیصریه به او هجوم آوردند، واو ناچار شد، بتنهائی با آنها مقابله کند. چون قصد نداشت، به کسی صدمه بزند، مهاجمین را یکی یکی میگرفت و روی هم می انباشت، و خود روی آنها می نشست بناگاه یکی از آنها با نیم گز فلزی زیر چشم آمهراب زد و اورا زخمی کرد. پس از این واقعه مردم آنها را از هم سوا کردند، و آشتی دادند، وقتی آمهراب به قلعه بازگشت، بنی اعمام از وضع و حال او فهمیدند، که اتفاقی رویداده است. و جویای آن شدند، آمهراب گفت که پاپن ها او را زده اند. یکی از عموزاده گان که جوان ترو بسیار تنومند تر از آمهراب بود، بسیار خشمگین شد و به قصد انتقام از پاپن ها از قلعه بیرون رفت و تا شب در شهر گشت، وقتی به قلعه بازگشت دیگران از او نتیجه را سوال کردند، او رو به آمهراب کرد، و گفت :" خدا به کولت ! مُ که هر چه مِن شَر گشتم ، ندیم ،کسی پاس ز پا ایما پهن تر بو" mo ke harche men shar gashtom , nadim kasi pas ze iyma pahn tar bu
ترجمه معیار " خدا ی بالا سرتو (گواه است) که من هر چه در شهر گشتم ندیدم پای کسی از پای ما پهن تر باشد.".
نوروزتان با شاد کامی همراه باشد.

تاریخ : شنبه 12 اسفند 1391
بازدید : 6954
نویسنده : فریدون عباسی

بنام خدا

 

پاسخ به سوالات خوانندگان محترم

ضمن تشکر از خوانندگان محترم وبلاگ " تاریخ عشایربهداروند و بختیاری" در طول یک سال گذشته که مطالب وبلاگ با ز نشر شده و اضافاتی به آن ملحق شده اند، عزیزانی گاهاً از روی خیر خواهی نکاتی را به ما متذکر شده اند، که از آنان تشکر میکنم. و عزیزان دیگری سوالاتی را مطرح کرده اند، که بدلیل مشغله کاری و امور شخصی  فرصت پاسخگوئی میسر نشده است. دراینجا سعی خواهم کرد ، در حد بضاعت خود پاسخی به این عزیزان بدهم. از کسانی که از قلم افتادهاند پوزش میخواهم، و انشاالله در نوبتی دیگر از آنها هم یاد خواهم کرد.

پیشاپیش این نکته ضروری است، که یاد آوری شود، عزیزانی که پرسش میکنند ، دقت کنند، خاندانی هزار ساله در بختیاری یعنی  خاندان اسد خان شیر کش  با توطئه و نیروی نظامی و توان تسلیحاتی شاهان قاجارو از طریق خانوادهای فرصت طلب به حاشیه رانده شدند، و گرفتار انواع دسایس و قتل و غارت شده اند، و گروهی از طایفه بهداروند نیز با ایجاد رابطه سببی و زن خواست  به تخریب خانواده اسد خان ناخواسته کمک کردند. طبیعی است که در این دویست سال گذشته از زمان حیدر خان پدر اسد خان شیر کش به بعد، تخریب شخصیت افراد این خانواده از سوی حبیب اله خان و خانواده اش جریان داشته است، امروزه این نوع دشمنی را جنگ روانی و تبلیغات مسموم می نامند، و اساس آن آمیختن مقداری مطالب بی اهمیت راست با دروغی بزرگ است.

بطور مثال: "در عبارت محمود خان فقیر کش" نام محمود خان درست و حقیقی است، و کلمه "فقیر کش" که پس وند آن نام یکی از طوایف بختیاری بود ، در اصل برای ایجاد اختلاف بین آن طایفه بختیاری و طایفه بهداروند طراحی   شده بود، و از سوی دشمنان طایفه بزرگ بهداروند تبلیغ میشد و الا محمود خان بهداروند که از برادر زادگان اسد خان بود، سرداری دلاوربوده است  که در جنگ کلنچی همراه با برادران خود  سه نفره با گذراندن گله گاو میش از رودخانه و رم دادن آنها به اردوی الیاس خان برای یک شبانه روز اردوی دولتی او را با داشتن توپ، تفنگ و زنبورک منهزم و از تنگه کلنچی متواری کردند، و اگر اسد خان قصد ادامه جنگ داشت، این فرصت بی نظیر برای تصرف توپها و اسلحه های بجا مانده ، میتوانست به فرو پاشی قاجاریه در زمان فتحعلیشاه منجر شود، ما از دلیل عدم استفاده اسد خان از این فرصت آگاهی نداریم، محمود خان بختیاروند بسیار خدا ترس و مومن بود،در خانواده آنها فرزندش عبدالله خان  در سفر زیارتی به مشهد فوت کرد. بنظر بنده خانواده بزرگ و فرهیخته محمودی که از منسوبین عزیز ما هستند باعث افتخار بختیاری هستند، و افراد این خانواده و ما بهداروندها و بختیاری ها به مرد بزرگی چون مجمود خان افتخار میکنیم. این پاسخی برای عزیزی است که با نام لاله محمودی پرسش کرده اند.

 

برادر ارجمندم با نام سیاوش مطلبی ارسال کرده بودند که بدلیل ویروسی شدن وبلاگ که باید گفت تلاش مذبوحانه مغرضین بود مطلب ایشان که بسیار مورد توجه من بود حذف شد دراینجا بخاطر تشکر از ایشان مطلب دیگری از سیاوش آورده میشود، و امیدوارم از ایشان مطالب دیگری داشته باشیم.مطلب ایشان بشرح ذیل است:

سیاوش گفته است:"سلام ممنون از مطالب خوبتون جعفرقلیخان هرچه بود ، واقعاً مرد بود "خان مثلس نی گیوم" ( خان مثل او نیست برادرم) من از ایل بهداروند دلیرم – جنگجوئی ز دژ سفیدم /  اگر در کلبه حقیرم پا گذاری – ترا با جان و دل میپذیرم.

من از دعوت ایشان تشکر میکنم . برایشان آرزوی عمر با عزت دارم . ومطمئنم ایشان یک برادر و دوست خوب هستند.

شیوه دیگری که مغرضین انتخاب کرده اند، مراجعه به وبلاگ ها و سایت هائی است که در جهت منافع رذیلانه آنها قلم نمی زنند

 و با تهدید و تطمیع قصد دارند وبلاگ های مستقل را منزوی کنند،

تصور میکنند، شاید بتوانند، برای بی سامانی خود فرجی بیابند.این شیوه هم با هشیاری و پایداری جوانان فرهیخته بختیاری محکوم به شکست است ، و دیگر راه کج در بختیاری حرمتی ندارد.و من امید وارم خدا آنها را به راه راست هدایت کند، و ستم های خود و اجداد و همپالگی های  خود را با اتحاد با مردم و جبران خسارت های مردم وبرگرداندن اموال غارت شده آنها به آنها جبران کنند، تا بری الذمه شوند.

یا مثلاً اشتباهات دشمن را بزرگ یا بقول فرنگیان اکراندیسمان میکنند ، سعی میکنند در جنگ روانی با دروغپردازی نسبت های ناروای بزرگی را به دشمن منسوب کنند مثلاً جعفر قلیخان دورکی بوسیله هم نامش کشته شد، که معلوم شد از اصل دروغ است، و هدف توجیه اعمال و جنایات خودشان بوده است،که دشمن را منفور کنند.

 

یا نفع آنها در این است، که مسئله هالوزال و نامدار خان  را وسیله ای برای اختلاف افکنی بین برادران هزاران ساله بهداروند کنند، که هر عقل سلیمی بستگی جاوید بین برادران بهداروند را به عینه در طول 200 سال گذشته بخوبی می بیند،

بنام رشید ترین طوایف بهداروند مانند بلیوند، و دیگر طوایف بهداروند از دشمنان گذشته بهداروند تمجید میکنند، و بزرگان بهداروند و دیگر طوایف را تحقیر میکنند، ولی کار آنها آب در هاون کوبیدن است.وکسی این دروغ پردازیها را باور ندارد.

دورکی ، بهداروند، بابادی ، دینارانی، و تمام طوایف چهار لنگ در طول حیات تاریخی خود همیشه با اتحاد و دینداری و صداقت و کارو تلاش برای معاش توانسته اند، موجودیت خود را با برادری و اتحاد بین خود استوار کنند و هیچ گاه فریب نفاق افکنان بیگانه و سودجو را نخورده اند، ونمایش درستی از همبستگی خودبه جامعه جهانی معرفی کرده اند، افتخار بختیاری این است که تن واحده هستند، و ایرانی و مسلمان شیعه اثنی عشری هستند، و این وحدت دین و نژادو حمیت ملی ناگسستنی است، و مهاجمین و مهاجرینی که با هدف مضمحل کردن این وحدت تلاش کرده اند، اکنون عکس خواسته خود را در مردم دلیر و متعصب بختیاری مشاهده میکنند. اگر عمری باقی ماند پس از اتمام تاریخ بهداروند، به تاریخ سایر طوایف بختیاری هم پرداخته خواهد شد .

برخی از عزیزان مرا دعوت به تبادل لینک میکنند، ضمن تشکر از آنها شخصاً تمایلی به این کار ندارم ولی بطور خود کار وبلاک این امکان را در اختیار همه گذاشته است، در نتیجه هرکس که دوست دارد، میتواند استفاده کند،علاقه من تنها کاری است، که در اینجا در باره تاریخ بهداروند انجام میدهم، دوستان بنده اگر میتوانند، نکات تاریکی از این مسئله را روشن کنند، بما لطف کنند،و مطالب غیر تکراری خود را بفرستند، تا به غنای تاریخ بهداروند بیفزایند، مثلاً کار جدید جناب آقای راشدی محققانه و بدیع است، و من با اشتیاق آنرا مطالعه کرده ام و توصیه میکنم از آن استفاده کنند.برای ما کمیت بازدیدکنندگان سایت در اولویت نیست، بلکه کیفیت مهم است.

از من خواسته اند، در کمپین انتخاباتی یا مسائل اجتماعی مشارکت کنم، ضمن تشکر از اعتماد آنها بدلیل کهولت سن و عدم علاقه شخصی و مشغله زیاد تحقیقاتی توان صرف وقت در این امور را ندارم . ولی آرزوی توفیق نیکان را دارم.

 

عزیزی بنام  بابا حیدراطلاعات جالبی در مورد بهداروند های  شهربابا حیدر داده اند. من کار ایشان را تحسین میکنم.و ای کاش ایشان یا کسان دیگری بتوانند منطقه دقیق جغرافیای سکونتی ایلات و ایل راه ها را جهت یک تحقیق در مورد توسعه اقتصادی بختیاری با عکس برای ما ارسال کنند،تا طرح خود را تکمیل کنم. زیرا به نظر ما شهرک های چند منظوره راه برونرفت بختیاری از عقب افتادگی تاریخی توسعه و پیشرفت اقتصادی ، بدون یکجانشینی عشایر است، و این راهی است، که بدون صدمه زدن به تولید سنتی  واستفاده از گیاهان کوهستانی برای چرا می توان تولید سنتی را داشت، ضایعات را کم کرد، وسرریز جامه عشایری و خانواده های عشایری  رادر شهرک های چند منظوره اسکان داد، وبرای صنایع تبدیلی عشایر و گردشگری و آموزش ، سلامت  و ارتقاء خانواده عشایر و مسائل مشابه بسیج کرد، و کار چرای احشام را متناسب با موقعیت بهبود داد و نیمه صنعتی کرد، و به افزایش تولید منتهی کرد.

برادر عزیزی بنام هویزی خواسته اند از طایفه آلی جمالی یا عالی جمالی که مادر بهداروند ایشان از آن طایفه هستند ایشان را راهنمائی کنم، بنظر ما ایشان باید خواسته خود را با همین نام ها که نوشته شده اند پیگیری کنند، تا به نتیجه برسند، و نام الجمالی درست نیست، زیرا این طایفه وجود دارند، و الجمالی نیستند.بلکه عالی جمالی یا به لهجه بختیاری آلی جمالی هستند و برادران و منسوبین ما هستند.

 

شاد باشید و مطالب را دنبال کنید.

 



:: برچسب‌ها: محمود خان بختیاروند , بلیوند , هالو زال , نامدارخان , شهرک های چند منظوره عشایری , آلی جمالی ,
تاریخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391
بازدید : 3228
نویسنده : فریدون عباسی

 

مهدیقلی خان زال زر وعلیقلیخان بختیاری بهداروند (گویشور زبان بختیاری در تحقیق لوریمر) پسران حاج عباسقلی خان نوادگان اسد خان شیر کش ونقش آنها در تاریخ بهداروند
 
مقدمه
تذکر این نکته ضروری است، که اصولاً عشایر بطور کلی و از جمله عشایر بهداروند تنها تولید کننده اند، و به ضرورت دفاع از میهن گاهی از نیروی نظامی آنها استفاده شده است، ولی آنها بندرت داعیه رسیدن به قدرت سیاسی را داشته اند، و بطور عموم به اختیار یا اجبار ابزار به قدرت رسیدن مهاجمین یا مهاجرین بیگانه و بندرت ایرانی قرار گرفته اند. ولی در جنگهای ضد استعماری و ملی عشایر رشید ترین و بی باکترین سربازان فدائی اسلام و میهن بوده اند و میباشند. من در مطالبی که در ذیل می آید ، بدلیل نسبت نزدیکی که با مهدیقلیخان پدر بزرگم و برادرش علیقلیخان دارم ، مدتها قصد نداشتم ، سرگذشت آنها را بنویسم ، و بسیار پرهیز میکردم ، تا در بیان حقایق ناخواسته غلو نکنم.امید وارم، خداوند این تو فیق را بمن ارزانی نماید. زیرا دسترسی به سرگذشت دیگر عزیزان تاکنون برای من فراهم نشده است، و بناچار سرگذشت این دو نفر می تواند، گوشه ای از تاریخ بهداروند را برای بعد از دوره مشروطیت، بنظر بنده بیان کند.
 
 سرگذشت مهدی قلیخان زال زر  یک سردار و قهرمان ملی و اسلامی
 
برای هریک از این دو برادر که یکی پدر بزرگ مولف و دیگری علیقلیخان برادر او عموی پدر مولف است ، یک نامه با ارزش تاریخی در دسترس ما وجود دارد، نامه مربوط به مهدیقلی خان که از سوی مراد میرزا حسام السلطنه ثانی فاتح هرات در زمان محمد شاه نوشته شده است، قبلاً در این وبلاک نشر شده است. نامه ای بسیار افتخار آفرین است، که از سوی یکی از شاهزادگان خوشنام قاجار که آخرین فاتح هرات بود نوشته شده است، و مربوط به جنگ ضد استعماری محمد شاه با دولت انگلستان است.
نامه مربوط به علیقلیخان نیز توسط دیویدلکهارت لوریمر به کنسولگری کرمان نوشته شده است، و در نامه که به زبان انگلیسی است، علیقلیخان را معلم زبان بختیاری خود معرفی کرده اند. که انشاالله در بخش بعدی منتشر خواهد شد.
 
روایتی که در ذیل آورده میشود، از سوی روانشاد پدرم آ محمدعلی عباسی (که در گویش بختیاری آممدلی a-mam-dali تلفظ میشد) برای من  در سن حدود یازده سالگی و برخی دیگر از افراد خانواده تعریف شده است.
خانه ما در شهر شوشتر بود، و پدرم حدمتگذار جزء اداره دارائی شوشتر بود، سالهای قبل که ما در ضلع شمالی شهر سکونت داشتیم ، وخانه ما نزدیک میدانی در کنار شهر بود ( این میدان که احتمالاً گامال gamal  نامیده میشد محل تجمع گاو های شیری اهالی شهر بود، گوساله های نر پس از گرفتن از شیر فروخته میشدند و در خانه ها نمی ماندند)، واول صبح اهالی احشام خود را برای چرا به میدان می آوردند، و تحویل چوپانی که گاو ها را به چرا میبرد و اورا گاو بان( یا با زبان محلی گاپونgapon ) می نامیدند،می سپردند، و غروب هم پس از چریدن تجویل میگرفتند و به خانه می آوردند، کار هر روزه من تا زمانیکه گاو زنده بود همین بردن و آوردن ماده گا و سیاه خانواده بود، ولی چیزی که ذهن کنجکاو مرا وادار به سوال از پدرم کرده بود، ابزار های کامل نعلبندی اسب و قاطر و الاغ بود، که ما در شهر هیچگاه از این نوع احشام نداشتیم . و من نیز کار برد، ابزاری مثل " سم تراش، و چکش، میخ کش" را ندیده بودم. روزی از پدرم دلیل داشتن این ابزار را پرسیدم .
پدرم گفت: تپ تیلوو بیوون بنشینین تا سیتوو بگوم tap-tilow biawn benshinin ta si-tow begom بچه ها بیا ئید بنشینید تا برای شما ( داستان را) بگویم.
( پدرم تعصب خاصی داشت، که ما حتماً درخانه تنها به زبان بختیاری سخن بگوئیم)
و سرگذشت مهدیقلیخان پدر بزرگم بدینسان آغاز شد.
پدرم چنین روایت کرد: که مهدیقلی خان پدرش در جنگهای مختلفی اعم ازجنگهای بین ایلی و خارج از ایل همیشه با گروهی از مردان بهداروند که سرکردگی آنها را بعهده داشت ، در جنگهای مختلف شرکت میکرد، وچون مسئولیت سواران همراه با خود را داشت، بنا چارهمیشه در سفر های جنگی ابزار ها و لوازم مورد نیاز این سفر ها را که گاهی حتی تا یک سال طول میکشید، همراه میبردند، ابزار های نعلبندی نیز از این بابت از ایشان به یادگار مانده اند.
راوی میگوید : پدرش در همه جنگها از مراد و مرجع خود مرحوم آیت الله  شیخ جعفر مجتهد شوشتری پدر رجالی کبیر ایت الله العظما شیخ شوشتری استیذان شرکت در جنگها را میکرد، و اگر اجازه نمی داد ، خود و گروه همراهش در آن جنگ شرکت نمی کردند، مهدیقلی خان همیشه محاسن بلندی داشت، و بسیار متشرع بود، والتزام عملی به دیانت شیعه اثنی عشری محمدی داشت، از عادات خوب او در جنگ ها پوشیدن کردین (کپنک) کوتاهی بود که گاهی هم بعنوان سپر دفاعی از آن در مقابل تیر تفنگ استفاده میکرد.
آخرین جنگی که مهدیقلی خان در آن شرکت کرده بود، و فرماندهی گروهی از بهداروند ها را بعهده گرفته بود، در سن پیری بود. دراین جنگ که در اصل آخرین نبرد ایران جهت رهائی هرات از دست استعمار بود او بیش از هفتاد سال سن داشت، او در این جنگ محاسن خود را برای اینکه در نظر دشمن جوانتر نشان دهد، حنا میگذاشت، که سر و ریش او را به رنگ طلای احمر نشان میداد، بهمین علت حسام السلطنه مراد میرزا به او لقب " زال زر" داده بود.
پس از شرکت در جنگ هرات و فتح قلعه مستحکم هرات ایشان بعنوان یک قهرمان جنگ مورد محبت فاتح هرات بود، که نامه حسام السطنه یکی از مکاتبات فاتح هرات با او بود.
 ظاهرا به خاطر فداکاری های سرداران و سربازان در جنگ برای چند سال مالیات دیوانی را تمام یا بخشی از آن را به فاتحین جنگ می بخشیدند، واین پاداشی برای آنها محسوب میشد. و عمومیت داشت. و مهدیقلی خان هم از این امتیاز برخوردار شده بود.
 
سرانجام مهدیقلخان و باج خواهی عوامل مشروطه خواهان دروغین
 
در این زمان که مهدیقلی خان در کبارت سن و بسیار ناتوان از نظر جسمی بود، در بختیاری یکی از اولاد جعفرقلیخان دورکی بنام غلامحسین خان سردار محتشم ایلخانی بختیاری بود. و مقرگرمسیری او درعقیلی از بخش های شوشتر قرار داشت.
هرات از مام میهن جدا شده بود و بخشی از کشور درجنوب ایران در اشغال نیروی نظامی بیگانه بود، کنسولگری انگلیس در شوشتر دایر بود ، و نیروی نظامی بیگانه بنام پلیس جنوب درهمه امور منطقه تحت تسلط خود ، دخالت میکرد.
این باربه قربانیان باج خواهی( این ایلخانها ی دولتی، خانواده حسینقلی خان) گروه دیگری هم افزوده شده بودند، که تنبیه آنها بسیار هم خوشایند استعمار بود. طریق آزار آنها هم بسیار ساده بود، " بدهی مالیاتی" و استناد به معافیت مالیاتی هم جرم بدتری بود، که آنرا طرفداری از استبداد بحساب می آوردند.
مهدیقلی خان ناچار به مالیات کمر شکن این مشروطه خواهان دروغین تمکین کرد، و پس از مراجعه به طایفه بهداروند، کلیه احشام خود را برای پرداخت مالیات تبدیل به پول نقره کرد، زیرا ماموران حکومت فقط (پیل pil) پول طلا ونقره میخواستند. در بختیاری که دیگر طلائی نمانده بود. ناچار پو لهای نقره را که حدود 10 یا 15 خورجین یا جوال بود، بوسیله کلک kalak ( نوعی شناور که با باد کردن تعدادی مشک از پوست بزکه در زیر چوب بستی قرار میگیرد )، وسیله سنتی بختیاری ها برای حمل ونقل روی رود خانه از طریق کارون از قلب بختیاری بوسیله کلک ران بطرف عقیلی فرستادند، به ادعای کلک ران که ظاهراً مرعوب باج خواهان شده بود، کلک د ر شیب تند مسیر که بسیار عمیق هم بود، واژگون شده بود و او تنها توانسته بود با شنا خود را نجات دهد.
نتیجه عرضحال و مراجعه به ایلخانی وحتی فرزندان او که بعلت نسبت سببی مهدیقلیخان را "خالو ئی" خطاب میکردند، هم بیفایده بود. و مشروطه خواهان دروغین مالیات خود را مطالبه میکردند.
ناچار مهدیقلیخان املاک خود را با جدا کردن مستثنیات برای ورثه و صاحبات حق در یکی از محاضر شوشتر وثیقه اخذ وام برای پرداخت باج خواهی قرار داد، بدیهی است چون دیگر ابزار کوچروی و گله داری نداشت، نتوانست بدهی خود را بازپس دهد، و املاک او که تقریباً ثلث املاک جعفر قلیخان بهداروند جدش بود از دست رفت، و این قهرمان ملی جنگ با بی مهری باج خواهان سرانجام به امید اجرای عدالت دارفانی را وداع گفت تا در جهان باقی دادخواهی کند.
اکنون خانواده ما میدانند، پدر بزرگ پیرشان چه مردی بزرگ و درستکار بود و دوره سخت و ناخوشایندی را در گذشته طی کرده بود. و چرا در خانه ما اسباب اسب سواری بود ولی از اسب خبری نبود، یکی از فامیل ما در آن دوران میگفت، "ای که خدا زاده ایسا ز اسب و ستین ز اصل که نوستین" ey kakhodazade isa ze asb wastine ze asl ke nawastine   ترجمه " ای بزرگ زاده شما از اسب افتاده اید،( کنایه از نادار شدن بود) از اصالت که نیفتاده اید."
این سرانجام تاسف بار آینه تمام نمائی از بیدادگری و غارت ضعفا و غیر وابستگان آن دوره بود، که بهر حال گریبان بسیاری از خانواده های مظلوم مردم آن دوره را گرفت. وبرای عبرت تاریخ به یادگار گذاشت.
البته این داستان در همینجا خاتمه نیافت و تبعاتی داشت، که بیاری خدا در آینده شرح بیشتری از آن را بازگو خواهم کرد.
 
شاد باشید و مطالب را دنبال کنید. 
 
 
 
 
 
 


:: برچسب‌ها: مهدی قلیخان زال زر , لکهارت لوریمر , علیقلیخان بختیاری بهداروند ,

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 107
بازدید ماه : 423
بازدید کل : 48062
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com